میشود جهان را در آغوش کشید هر شب که عشق از زیباییِ مهتاب گونهی رُخت جان می گیرد جهانم سرزمين دستان توست كه نسيم آرامش میپيچد لای موهايم موهايم تاب بر می دارد موج میگيرد طوفان میشود و دلی در آغوش اين سرزمين خودش را دار ميزند امشب به خوابم بیا ابری در چشمهایم مانده که بی شانه هایِ تو نمی بارد جای من خالی است جای من در عشق جای من در لحظه های بی دریغ اولین دیدار جای من در شوق تابستانی آن چشم جای من در طعم لبخندی که از دریا سخن می گفت جای من در گرمی دستی که با خورشید نسبت داشت جای من خالی است من کجا گم کرده ام آهنگ باران را من کجا از مهربانی چشم پوشیدم پنجمین روز تير نه هر روز برای من طولانی ترين روزِ سال است وقتی كه تو نيستی هر فصلِ سال برای من جهنم است بهار و تابستان برايم تفاوتی ندارد وقتي تو نباشی هيچ كجای اين كره ی جغرافيا آرام نميگيرم قشنگترین توصیف رو محمود درویش گفته دوستت داشتم با وجود اینکه تو را به آغوش نکشیدم و تو را همیشه نمیبینم دوستت داشتم چون برایت نوشتم و برایت خواندم و بخاطرت خندیدم و بخاطر تو تغییر کردم تو را دوست داشتم در حالی که دور بودی ولی نزدیکترین به قلبم بودی
:: برچسبها:
دلنوشته غم فراق ,
|